طنز

  • ۸۵

کمی مقدمه بچینم؟!

بیشترین تصور افراد جامعه از واژه‌ی «طنز» با خنده گره خورده است. درواقع خنداندن یکی از اهداف طنز است اما هدف اصلی آن نیست. دکتر شفیعی کدکنی عنوان می‌کند: ضرورتا طنز قرار نیست کسی را بخنداند و چه بسا حتی گاهی طنز شخصی را بگریاند. ایشان اشاره می‌کند یکی از دردناک‌ترین طنزهای جهان داستان مردی است که در تموز گرم نیشابور یخ می‌فروخت و کسی خریدارش نبود و می‌گفت:«نخریدند و تمام شد!». به عبارتی، یکی از اغراض مهم طنز اصلاح امور است و طنز مثبت طنزی انتقادی و به قصد اصلاح است.

در تاریخ ادبیات فارسی تا قرن حاضر، مرزبندی خاصی بین هزل، هجو،‌ فکاهه و طنز وجود نداشته است و معمولا کلام را به دو دسته‌ی جد و هزل تقسیم می‌کرده‌اند و هجو هم به کلامی اطلاق می‌شده که به قصد تخریب فرد یا گروهی خاص سروده شود. امروزه نیز با نگاهی همراه با تساهل،‌ به هرگونه متن غیرجد طنز می‌گویند و این در حال است که تفاوت‌های بنیادینی میان هریک از شاخه‌های شوخ‌طبعی وجود دارد.

 پس شوخ‌طبعی به چهار زیرشاخه‌ی هزل، هجو،فکاهه(مطایبه) و طنز تقسیم می‌شود که هرکدام از زیرشاخه‌ها تعاریف خاص خود را دارند اما هدف ما اینجا بررسی زیرشاخه‌ی «طنز» است.

طنز

اگر بخواهیم طنز را تعریف کنیم باید بگوییم تعاریف زیادی از آن مطرح شده است.استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد طنز را: «بیان واقعیت های تلخ به زبانی شیرین، کنایی، نشاط‌‌‌ آور و منصفانه» تعریف کرده است. در اصلاح ادبی، نوعی از آثار ادبی است که در بر‌شمردن زشتی‌ها و رذایل فردی یا جمعی و آگاهانیدن مردم از آن‌ها می‌کوشند.

پیشینه‌ی طنز

در کتاب‌های ادب قدیم و جدید ما، چیز مهمی در باب واژه‌ی «طنز» و این رشته از فن ادب به چشم نمیخورد، حتی در دایرة‌المعارف اسلام که کم‌وبیش فرهنگ اسلامی را به طور عینی و با چشم نسبتا باز و بی‌تعصب بررسی کرده‌اند، جز درباره‌ی هجو چیزی ننوشته‌اند. گویا این کار را در شان کتاب رسمی اهل علم ندانسته‌‌اند واگر چیزی هم در متون ادب فارسی به چشم می‌خورد در بسیاری از اوقات درهم و مشتبه شده است. استعمال کلمه‌ی طنز برای انتقادی که به صورت خنده ‌آور و مضحک بیان شود ‌سابقه‌ی طولانی ندارد.

استهزا و طنز، راه و رسم سقراط در نفی اسطوره و ایزدان و شاعران و کاهنان کهن یونانی است. زبان فاش نمی تواند،همه‌ی اسرار پوشیده را دربرگیرد. از اینجا زبان اشاره در کار می‌آید تا زمینه برای رهایی از حوالت مسلط گذشته و گذر از تاریخ گذشته برای اهل نظر و اصحاب سر مهیا شود.

به تعبیر عمران صلاحی« طنز فارسی دو آغاز درخشان دارد. طنز قدیم با عبید زاکانی آغاز می‌شود و طنز جدید با دهخدا»، به عبارتی دوران مشروطه نقطه عطفی در شعر ونثر طنز محسوب می‌شود.

حقیقت طنز در نظر برخی از متفکران و بزرگان

کی یرکه گور متفکری استثنایی است. او در یادداشت های خصوصی خود می‌کوشد آنچه راکه در آثار رسمی علی‌رغم نامهای مستعار و عمدتا زبان غیرمستقیم ناگفته می‌گذارد، آشکارا بگوید.

در یادداشتی از او که مربوط به سال 1846 میلادی است، وی طنز و طعنه را چنین تعریف کرده است: «طنز و طعنه آمیزشی است از شور ‌‌و‌شوق اخلاقی که در محکمه‌ی وجدان آدمی دائما ضمیر و باطن و اندرون را مورد تاکید قرار می‌دهد. علت طنز مردمی و عامیانه( طنز نوع دوم) این است که کسی به طنز خاص و باطن‌اندیش(طنز اول) توجه نمی‌کند و در آنجا هنری نهفته است که به جاودانگی حقیقی بیکران اولی، تعلق دارد.»

سقراط فیلسوف در یادداشتی خود را با خرمگس قیاس کرده است زیرا او فقط در آرزوی نفوذ اخلاقی خود بود و نمی‌خواست چونان نابغه ستایش شود و جدا از دیگران در عالم سکنی گزیند.

از نظر فروید طنز متضمن خندیدن به خویش و مضحک یافتن خویش است و چنین طنزی ناخوشایند نیست بلکه موجب رهایی، تسلی و نوعی تعالی کودکانه است. او می‌نویسد: طنز وقاری دارد که برای مثال هیچ نشانی از آن نیست، چون لطیفه یا صرفا در طلب ایجاد لذت است یا لذتی را که به کف آمده، به سوی پرخاشگری سوق می‌دهد.

 در موارد انگشت شماری کتب و مقالاتی منتشر شده است که طنز در شعر حافظ و مولانا و سایر بزرگان جدی‌سرای را بررسی کرده که به حق نمونه‌های درخشانی از طنز را در آثار این هنرمندان می‌توان یافت. به اعتقاد دکتر کدکنی، حافظ را باید طنزسرایی تمام عیار و شاعری سیاسی دانست، زیرا با تاکید بر عنصر مذهب تناقض، فریب و ریای جامعه روزگار خود رابه بهترین شکل به تصویر می‌کشد.

حافظ در بیتی می‌گوید:

عیبم بپوش زنهار!‌ ای خرقه‌ی می‌آلود

کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد..

طنز در مطبوعات

وقتی شرایط برای طنزپردازی در قالب یک مجله یا روزنامه فراهم میشود، افراد با پیوستن به این مکانها حرفهای جدی خود را در قالب طنز میگویند و امکان گفتگو و رسیدن به صداهای مختلف را فراهم میکنند.

طنز و سینما

در فیلم‌نامه‌ی از کرخه تا راین، اصغر شخصیتی شوخ دارد و در برخی مواقع زبان شیرینش خالق طنز شده است:

اصغر از ماشین پیاده می‌شود و ظاهرا پای مصنوعی به خودش بسته و به سختی روی پایش ایستاده است.

«اصغر:بابا ما پا نخواستیم. پدرمو در میاره.

سعید: باید عادت کنی. اونقد که کسی نفهمه پای مصنوعیه.

اصغر: چرا نفهمن؟ خودش یه مغازه‌ی دونبشه. میشه کلی کاسبی کرد!»

 

به نظر میرسد‌ در حالت عام درحق کلمه‌ی طنز اجحاف شده است و نیاز است تا به صورت خاص درباره‌ی طنز تحقیق گسترده‌تر و بحث و گفت‌وگوی بیشتری صورت گیرد.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی